وی در حالی که عهده دار فرماندهی نیروی زمینی سپاه بود، دچار سانحه هوایی شد و ایران یکی از زبده ترین فرماندهان نظامی خود را از دست داد.
با پایان دوران متوسطه در سال 1355 احمد کاظمی با تعدادی از دوستانش به فلسطین رفت. شرایط دشوار آن جبهه موجب شد تعدادی از دوستانش به ایران بازگردند اما احمد کاظمی سختی ها را تحمل کرد و شش ماه علیه اسرائیل در فلسطین مبارزه کرد.
اندیشه نظامی او از همین دوران رفته رفته شکل می گیرد و روحیه مبارزه در احمد بارور می شود. با این حال او با مشاهده فضای غیردینی در مبارزه با اسرائیل از تداوم جنگیدن در آن جا صرف نظر کرد و به ایران بازگشت. بعدها به
شهید محمد منتظری گفته بود: دین در مبارزه فلسطینی ها کمرنگ است و تا روی این مولفه کار نکنند، به لحاظ نظامی پیروز نخواهند شد.
بازگشت او به ایران مصادف با اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم شاه می شود. مامورین ساواک او را شناسایی می کنند و طی چند ماهی که در زندان ساواک بود تحت شدیدترین شکنجه ها قرار می گیرد که آثار آن پس از آزادی نیز ادامه داشت. پس از پیروزی انقلاب مسئولین قضایی نجف آباد از احمد کاظمی می خواهند شکنجه گران خود را معرفی کند تا آنها را محاکمه کنند. زیر بار نمی رود و می گوید: انقلاب آنها را تنبیه کرده است. احمد کاظمی در مبارزه، به دنبال منکوب کردن طرف مقابل نبود و بعدها در جنگ هم نشان داد که پرورش و اعتلای فردیت خود را مهم ترین دلیل برای نبرد و جهاد می داند.
پس از پیروزی
انقلاب اسلامی مدت کوتاهی در سیستان و بلوچستان مقابل اشرار مبارزه می کند و با ناآرامی های کردستان به غرب می رود و در کوه های بلاخیز کردستان به جنگ و مقابله با ضدانقلاب مسلح می پردازد تا از ناحیه پا مجروح و وادار به بازگشتن به نجف آباد شد. در همین دوران، عراق تهاجم سراسری به ایران را آغاز می کند. احمد کاظمی با جمعی از دوستانش به جبهه آبادان می رود و از فرمانده سپاه آبادان می خواهد محوری برای جنگیدن به آنها بدهد.
ابتدا محلی در کنار رود
خانه بهمنشیر به او دادند تا از نفوذ اطلاعاتی عراق جلوگیری کنند، اما احمد زیر بار نرفت. او به دنبال جبهه وسیع و دشوار برای مقابله با ارتش عراق بود و بدین ترتیب در جبهه فیاضیه رخ در رخ ارتش مجهز عراق ایستاد و جنگید. حضور احمد کاظمی و نیروهای او در جبهه فیاضیه آبادان در سال آغازین جنگ، دو ثمره سرنوشت ساز به همراه داشت: جلوگیری از سقوط آبادان و شکل گیری تیپ (و بعدها لشکر) 8 نجف اشرف که به تعبیر سردار قاسم سلیمانی: شاه کلید قفل های جنگ بود.(1)
احمد کاظمی و نیروهای تحت امر او در دو
عملیات ثامن الائمه و طریق القدس، تبدیل به تیپ شدند و تجارب ارزشمند در صحنه نبرد کسب کردند. همچنین و در همین دو
عملیات غنائمی نصیب تیپ نجف شد که احمد کاظمی با سرسختی خاصی که به آن شهره بود، آنها را حفظ کرد تا بعدها لشکر نجف از همین مسیر تبدیل به لشکری زرهی و مکانیزه شود. اوج تجربه های نظامی و مبارزاتی احمد کاظمی در
عملیات فتح المبین رخ داد که او فرصت جنگیدن در کنار مهدی باکری را پیدا کرد: ذلیجان کوهی به قطر هشت تا ده کیلومتر در منطقه عمومی غرب کرخه بود. در
عملیات سرنوشت ساز فتح المبین محور جنوبی که این کوه در آن قرار داشت، به احمد کاظمی و مهدی باکری سپرده شده بود.
آنها، در ارتفاعات میشداغ و محور رقابیه در این منطقه مستقر بودند و در این میان وجود کوه ذلیجان در کنار تپه های رملی از مناسبات طبیعی منطقه به حساب می آمد، نشستند، فکر کردند، و تصمیمی گرفتند که کمابیش می توان تمام نبرد هشت ساله ما با عراق را به طوری نمادگرایانه در این تصمیم و عزمی که برای به ثمر نشستن آن بود خلاصه کرد: مهدی باکری به احمد کاظمی می گوید: باید ذلیجان را بشکافیم!
وقتی آثار مبارک این کار عظیم در پیشبرد سریع اهداف
عملیات فتح المبین و آزادسازی بخش وسیعی از مناطق اشغال شده منطقه غرب شوش و اندیمشک بر فرماندهان
عملیات هویدا شد، ابزار کار را فراهم کردند تا مهدی و احمد به خواست خود برسند و بتوانند از آن معبر شکافته شده رزمندگان را به پشت رقابیه و نیروهای دشمن برسانند. با شروع
عملیات و از میان ذلیجان، مهدی باکری با دو گردان پیاده و یک گردان مکانیکی و با طی بیست کیلومتر مسیر بلاخیز، توانست از تنگه رقابیه عبور کند و دشمن را به محاصره در بیاورد.
فرمانده تیپ 91 پیاده ارتش عراق؛ سرهنگ نزار؛ همراه با تمام نیروهایش به اسارت در آمدند. سردار غلامعلی رشید در این باره می گوید: سرهنگ نزار هنوز هم بر این باور است که احمد با هلی کوپتر پشت یگان او نیرو پیاده کرده بود! (2)
گام بعدی،
عملیات بیت المقدس بود.
شهید احمد کاظمی در این
عملیات هم با مانوری پیچیده و دشوار دشمن را دور می زند و از پهلو کمر ارتش عراق را می شکند. احمد کاظمی دوشادوش حسین خرازی فاتحین
خرمشهر بودند.
صدای بی سیم احمدکاظمی که خطاب به غلامعلی رشید فرمانده
قرارگاه قدس فریاد می زند: به محسن بگو ما توی شهریم و پنج شش هزار نفر اومدن پناهنده شدن، ما تو شهریم، ما داریم اونا رو تخلیه میکنیم، خداوند
خرمشهر رو آزادش کرد از آواهای فراموش ناشدنی تاریخ این سرزمین است. تا وقتی که احمد کاظمی زنده بود، هیچ کس از او نشنید که سخنی از فتوحات لشکرش در آزادسازی
خرمشهر به زبان بیاورد.
او و حسین خرازی فاتحین بی ادعای
خرمشهر؛ نگین ایران بودند و در 19 دی ماه 1384، احمد کاظمی هم به حسین خرازی پیوست و حالا فقط قضاوت تاریخ و نسل های بعد مانده برای آن ها که همه چیز را گذاشتند و هیچ برای خود برنداشتند.
درخشش احمد کاظمی در جنگ بعد از آزادی
خرمشهر در
عملیات ها'>
عملیات های خیبر، بدر، والفجر هشت، کربلای 5 و والفجر10 ادامه پیدا کرد. حتی در
عملیات ها'>
عملیات هایی که با عدم الفتح روبرو می شد همچون رمضان، احمدکاظمی تا آنجا که می توانست پیش می رفت و به تعبیر سردار رحیم صفوی: احمد هیچ گاه شکست نخورد.
در سازوکار ارتش های کلاسیک، ابتدا یک یگان از حیث نیرو، ادوات و تسلیحات تجهیز می شود و بعد برای آن فرماندهی انتخاب می شود. اما لشکر 8 نجف اشرف، که نوک پیکان سپاه برای نبرد بود، از ابتدای شکل گیری و زمانی که 50 نفر نیرو داشت تحت فرماندهی احمد قرار داشت و این تا پایان جنگ تداوم داشت.
پس از جنگ، احمد کاظمی مبارزه را کنار نگذاشت. فرماندهی
قرارگاه حمزه در غرب را پذیرفت و یک بار برای همیشه امنیت را به کردستان بازگرداند. شرح فعالیت نظامی او در کردستان نیازمند مجالی گسترده است. سپس فرماندهی نیروی هوایی را پذیرفت و از آنجا که جنس جنگ های آینده را پیش بینی می کرد به طور جدی به توسعه یگان های موشکی سپاه مشغول شد. در زمان فرماندهی احمد کاظمی بر نیروی هوایی سپاه بود که وزارت دفاع (علی شمخانی) با همکاری و حمایت او، برد موشک های ایران را توسعه داد و قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران افزایش یافت و امروز ثمرات مبارک آن پیش روی ماست.
نوشتن از احمد کاظمی که عصاره توانمندی ها و نوآوری هایی است که حماسه دفاع در برابر عراق را رقم زد در مجالی کوتاه بسیار دشوار است. شاید تنها فهرست کردن اقدامات و خدمات او به این سرزمین، باعث شود که ضرورت انجام پژوهش ها و تحقیقاتی جدی پیرامون او احساس شود.
احمد کاظمی از 17 سالگی که راهی فلسطین شد و تا 47 سالگی که اطراف ارومیه با جمعی از همراهان اش دچار سانحه هوایی شد، مشتاقانه مبارزه کرد و در جستجوی شهادت بود تا به آن رسید: مرگ اگر مرد است ، گو نزدِ من آی/ تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ.
1- قاسم سلیمانی در این باره می گوید: وقتی به لشکر 8 نجف نگاه می کنیم هیچ چیز در ذهن ما غیر از احمد نمی آید. این خیلی هنر بود که یک فرد بیاید از درون یک شهرستان لشکری درست کند که آن لشکر با لشکرهایی که عقبه های طولانی داشتند با امکانات وسیع خصوصا در کادر، نه تنها برابری می کند بلکه شاه کلید جنگ بشود. (
شهید احمد کاظمی؛ مرکز
اسناد و تحقیقات
دفاع مقدس، صفحه 40)
2- غلامعلی رشید- نگین ایران شماره 16 صفحه.
منبع:
2. پژوهشگاه علوم و معارف
دفاع مقدس شهید حاج قاسم سلیمانی